طریق

نشریه‌ی اینترنتی کانون مطالعات و تحقیقات طریق دانشگاه شاهد

طریق

نشریه‌ی اینترنتی کانون مطالعات و تحقیقات طریق دانشگاه شاهد

دغدغه های انقلاب اسلامی


وضعیت حیات امروزین ما ریشه در بنیاد‌هایی دارد که خودآگاهی نسبت به آن‌ها گشایش‌گر افق آینده ما خواهد بود. دوره آموزشی «فردایی دیگر» دوره‌ای است که طی آن فهم بنیادهای فکری و تاریخی وضع امروزمان دنبال می‌شود. طی این دوره تلاش می‌شود تا با رهیافتی پرسش‌محور تأملی در باب موانع تمدن‌سازی دینی صورت گیرد.

دوره آموزشی «فردایی دیگر» مشتمل بر 4 نیم‌سال تحصیلی است. هر نیم‌سال نیز شامل 8 هفته می‌باشد. دانشجویان طی یک نیم‌سال هر هفته در 4 کلاس و یک جلسه مباحثه شرکت خواهند کرد. دوره شامل گروه‌های مباحثه‌ خواهد بود که هر گروه با همراهی مستمر یک سرگروه به‌عنوان استاد راهنما، مباحث مطرح شده در دوره را در فضایی گفت‌وگو محور دنبال خواهند کرد.

دوره آموزشی «فردایی دیگر» هر هفته در یکی از روزهای هفته(متناسب با شرایط آموزشی دانشگاه شاهد) در محل طرح جامع دانشگاه برگزار خواهد شد.


اساتید مدعو دوره:

حجت‌الاسلام سید محمد مهدی میرباقری

حجت‌الاسلام احمد رهدار

حجت‌الاسلام مصباح باقری

حجت‌الاسلام حمید پارسانیا

حجت‌الاسلام کتابی

دکتر محمد صادق کوشکی

دکتر حسن بنیانیان

دکتر وحید یامین پور

دکتر سعید زیباکلام

دکتر عبدالحسین کلانتری

دکتر حسین کچویان

دکتر مهدی ناظمی

  شهریار زرشناس

عباس معلمی

علیرضا شفا

عطاء‌الله بیگدلی

سید ابراهیم رئوف موسوی

اباصالح تقی‌زاده

هادی محمودی

و...

 

شرایط پذیرش دواطلبان:

-        دوره مختص دانشجویان دانشگاه شاهد می‌باشد.

-        شهریه هر نیم‌سال برای هر دانشجو 200000 ریال است.

-        شهریه هر نیم‌سال پیش از شروع کلاس‌ها دریافت می‌شود.

-        دانشجویانی که در طول دوره غیبت نداشته باشند، مشمول تخفیف 50  درصدی شهریه خواهند شد.

علاقه‌مندان جهت ثبت‌نام می‌ توانند هر روز از ساعت 12 الی 13 به مجتمع فرهنگی ققنوس واقع در طرح جامع دانشگاه مراجعه کنند؛ و یا با یکی از شماره‌های 09360078690 -  09137290584 تماس حاصل نمایند.


۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۳ بهمن ۹۲ ، ۱۸:۰۷
کانون طریق

۳ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۳ بهمن ۹۲ ، ۱۸:۰۰
کانون طریق

                                                 ابوالحسن صفرپور؛ علوم اجتماعی دانشگاه شاهد        

نکته: این مطلب، برداشتی از نظرات میشل فوکو، اندیشمند فرانسوی درباره انقلاب اسلامی ایران می باشد.

   انقلاب اسلامی ایران مهم ترین و بزرگترین واقعه قرن بیستم است. اهمیت این انقلاب موجب گشته تا نظر افراد و اندیشمندان مختلفی به آن جلب شود. از جمله این اندیشمندان میشل فوکو فرانسوی است. وی در زمان شکل گیری انقلاب اسلامی مدتی در ایران به سر برد و خود از نزدیک شاهد حوادث و اتفاقاتی بود که در ایران سال 56 و 57 رخ داد.

فوکو به دلیل گرایشات پست مدرنی که داشت از منتقدان اصلی مدرنیته به شمار می رفت؛ از همین منظر می توان متوجه شد که وی با دید پست مدرنیسم به انقلاب ایران نگریسته و آن را از ورای همین عینک تحلیل کرده است. این امر موجب گشته که وی تا جایی انقلاب اسلامی را تایید کند که با پست مدرنیسم تعارضی نداشته باشد و همچنین فوکو به دلیل صبغه ی غربی که داشته هرگز حاضر نشده است فضیلت یک کشور غربی را در مقایسه با کشوری غیر غربی کمرنگ کند. لذا از آنجایی که تعارض انقلاب اسلامی با پست مدرنیسم آشکار است و همچنین این انقلاب ادعای برتری بر غرب دارد باعث شده تا بعد از شکل گیری انقلاب و ارائه ی برنامه هایش، فوکو نگاه خود را نسبت به انقلاب اسلامی ایران تا حدودی تغییر دهد. البته شدت انتقادهایی که بر وی از طرف دیگر اندیشمندان غربی شد هم در این تغییر گرایش بی تاثیر نبود؛ آنها فوکو را به حمایت از نظامی که خواهان از بین رفتن غرب است، متهم می ساختند.

مردم خواهان اداره ­ی جامعه به سرپرستی دین هستند

   اما فوکو انقلاب ایران را به دلیل ضدیتی که با مدرینته داشت و هنجارشکنی هایی که در تئوری های جامعه شناسی سیاسی و نظریات انقلاب به وجود آورده بود، به شدت مورد ستایش قرار می داد. وی همواره به متفکرانی را که با نگاهی غربی به انقلاب ایران می نگریستند گوشزد می کرد که حق ندارند این انقلاب را با همان واژه گان و تئوری های غربی مورد تحلیل قرار دهند؛ چون فوکو دین را موتور تغییر و تحول در ایران معرفی می کرد و معتقد بود که تمام مردم ایران به صورت هماهنگ فقط یک خواسته را تکرار می کنند و آن هم سلطه ی دین و رهبری حضرت امام خمینی(ره) بر جامعه است. وی در کتاب   « ایرانیان چه رویایی در سر دارند» در مورد جایگاه بالای دین و رهبری حضرت امام در انقلاب ایران عنوان میکند که حرف تمام مردم ایران همین یک نکته است که می خواهند حکومت و اداره ی جامعه ی خودشان را به دست امام خمینی بدهند.                          انقلاب ایران، تئوریهای جامعه شناسی سیاسی را به چالش کشیده است

خواسته ی عموم ایرانیان، انقلاب اسلامی است

فوکو انقلاب در ایران را به عنوان نقطه ای در تاریخ این مردم تلقی می کند که همگی با یک خواست و اراده ی جمعی تصمیم به کنار گذاشتن کاستی ها و ناتوانی های گذشته می گیرند و تمام افراد جامعه به صورت آگاهانه ای شکافی میان تعصبات و ضعف های قدیمی با آنچه که برای آینده متصورند، به وجود می آورند. در واقع می توان ادعا نمود که مردم کشور در زمان انقلاب دچار یک دگرگونی اساسی و تحولی شگرف شده بودند که با تمام وجود خواهان جبران گذشته با رهبری حضرت امام خمینی(ره) بودند.

                                                                 توزیع مناسب قدرت در بین همه­ ی مردم

   بر اساس آنچه تا کنون گفته شد فوکو در زمان شکل گیری انقلاب اسلامی قدرت را پدیده ای در اختیار خواص و رهبران جامعه نمی داند که بقیه ی مردم در حاشیه باقی بمانند بلکه قدرت را به نوعی ترسیم می کند که تمام مردم همانند مویرگ های سیستم عصبی بدن از قدرت سهمی دارند و در واقع اصلا قدرت اصلی در اختیار همین افرادی است که در حاشیه قرار دارد.

پویایی جامعه؛ اعتقاد فراگیر به امام زمان(عج)

   با توجه به آنچه که فوکو در کتاب« ایرانیان چه رویایی در سر دارند» مطرح می سازد، متوجه می شویم که علاوه بر اینکه همه ی مردم ایران متفقاً خواهان خروج شاه از کشور هستند و دیگر حاضر نیستند که استبداد شاه را حتی در قالب حکومتی مشروطه داشته باشند، خواهان روی کار آمدن دین اسلام و رهبری حضرت امام نیز هستند. مردم همانطور که داشتند در جامعه ی خود تغییری بنیادین و اساسی ایجاد می کردند، خودشان نیز از لحاظ روحی و روانی دچار تحولاتی عظیم گشته بودند که دیگر هرگز نمی توانستند از آرمان ها و ارزش های خود کوتاه بیایند. مصاحبه هایی که فوکو در جریان انقلاب با اقشار مختلف ایرانیان انجام می دهد، مردم از ارزش هایی همانند عاشورا دم می زنند و بستر جامعه را برای شکل گیری فرهنگی متناسب با چنین ارزش هایی آماده می کنند.     

                                                   مردم از ارزش هایی همانند عاشورا  و موعود آخر، دم می زنند

   انقلاب اسلامی مهم ترین واقعه ای بود که در قرن بیستم به نقد مدرنیته پرداخت. در جریان شکل گیری این انقلاب مردمی با دستان خالی مدرنیته را با تمام قدرت و عظمتش در دنیا، انکار می کنند. اگر از فوکو و کسانی که با دیدگاه وی انقلاب ایران تحلیل می کنند سوال شود، علت انقلاب ایران چیست؛ پاسخ می دهند که نقد مدرنیته با استفاده از فرهنگ دینی اسلام و اگر در تبعیت از سوال قبل، چرایی انقلاب ایران پرسیده شود جواب سوال در دو عامل اساسی اعتقاد فراگیر به امام زمان(عج) و رهبری روحانیتی همانند امام خمینی(ره) می بینیم. فوکودر مورد اعتقاد شدید مردم ایران به موعود آخر زمانیشان می گوید که مردم با این اعتقاد همواره به دنبال اموری مطلوب هستند و رسیدن به آن را یک امر واجب بر گردن خود می بینند. به همین جهت است که مذهب تشیع در طول تاریخ همواره حرف هایی برای گفتن داشته است.

 

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۳ بهمن ۹۲ ، ۲۰:۴۱
کانون طریق

                                                     ابوالحسن صفرپور؛ جامعه شناسی دانشگاه شاهد


برداشتی از کتاب جایگاه اشراقی انقلاب اسلامی در فضای مدرنیسم؛ (مولف :اصغر طاهرزاده)

نکته: در قسمت برداشتی از کتاب، هدف رصد برداشت های اعضای کانون از نگاه نویسنده کتاب می باشد؛ بنابراین این قسمت، داعیه­ی انتقال کامل نگاه نویسنده کتاب را ندارد.

   کتاب وضعیت فعلی حاکم بر جهان را در دو جبهه ی مقابل یکدیگر تصور می کند که در یک سوی طیف تمدن باطلی به نام غرب حضور دارد که با فریبکاری به بقای خود در طول تاریخ ادامه می دهد و در سوی دیگر جریان حق خود را به صورت انقلاب اسلامی نمایان ساخته است و هر روز به طرف پیشرفت بیشتر در حرکت است.

غرب تمدنی است که حدود 500 سال از آغاز آن می گذرد، اوج این تمدن قرن 18 و بعد از آن افولش شروع شده است. هدفش صرفا مادی است و برای رسیدن به این هدف انسان را از بعد روحی خود جدا ساخته و در واقع پاسخ گوی نیازهای اساسی انسان نیست و فقط به برخی از نیازهای کاذب وی پاسخ می دهد. یعنی انسانی که در این تمدن زندگی می کند نهایت خواسته های صرفا مادیش فقط برای شخص خود است (فردگرایی شدید). در این عهد انسان زمینی است و البته نیازها و آرزو هایش هم چنین شکلی دارد. از آنجایی که در تاریخ فقط چیزهایی باقی می مانند که رو به سوی حق دارند پس این تمدن هم به ناچار با قدرت گرفتن حق از بین رفتنی است.

انقلاب اسلامی: وضعیتی است به عنوان جبهه ی حق، که سرآغازش غدیر و انتهای آن ظهور است. در جریان حق همه ی وقایع با اتصال به عالم غیب اتفاق می افتد و هیچ یک از امور رنگی فردی ندارند. یعنی واقعه ای که در سال 57 به عرصه ظهور آمد هدیه ای بود که خدا به مردم جهان برای بازگشت به عهد زندگی معنوی داد. البته وجود رهبر و شخصی که بتواند این امور را به عرصه بیاورد بسیار اهمیت بالایی دارد تا جایی که خدا این انقلاب را به واسطه ی امام خمینی (ره) فرستاد (حضرت امام بر اساس دغدغه اش توانست آن را دریافت کند). پس انقلاب اسلامی یک پدیده ی کاملا معنوی است که برای برگرداندن انسان به عهد قدسی به وجود آمده و با ذات الهی که دارد همواره رو به سوی حق دارد و همین دلیلی است برای اینکه بگوییم این انقلاب هرگز شکست نمی خورد (چون وعده ی پیروزی خدا به حق است).

   افراد باید نسبت خود را با انقلاب به صورت دقیقی مشخص کنند چون انقلاب جریان حقی است که رو به سوی حقیقت دارد و هر کس برای عقب نماندن از حقیقت باید خود را با انقلاب هم نوا کنند و در جریان آن حرکت کند. البته باید گفت چون انسان ذاتا حق طلب است، پس همواره رو به سوی انقلاب اسلامی دارد و فقط باید یاد بگیرد که به صورت آزاد و فارغ از چارچوب های غربی به انقلاب نگاه کند تا بتواند ذات اصلی آن را دریابد. مردم باید هر چیزی را باتوجه به ذات اصلی و وحدتی که در اصل خود دارد مورد بررسی قرار دهند و جهت گیری های خود را نسبت به هر چیزی بدین شکل انتخاب کنند، اگر چنین باشد به راحتی در می یابند که انقلاب اسلامی رو به سوی خدای یکتا دارد و تمدن غرب رو به سوی یک سری مادیات و آنها هم جز این نیستند که شکست خورده اند و فقط هر روز بر مشکلات بشر می افزاید.

انقلاب اسلامی برای معرفی نوع جدیدی از حاکمیت که سالها قبل از عرصه خارج گذشته بود به وقوع پیوست. به طوری که می خواهد در جریان کامل شدن خود (تمدن اسلامی) تمام افکار و رفتارهای افراد در عرصه ی جامعه، جهت گیری های سیاسی، برنامه های فرهنگی و ... را به شکل ارتباط به معنویت تنظیم کند یعنی افراد در تمام وجوه زندگی خود همواره رضایت الهی را برای نیل به اهداف خود در نظر بگیرند (زندگی افراد طوری شکل بگیرد که توحید در تمام وجوه زندگی آنها آشکار باشد).

پس جهان صحنه ی کشاکش دو تفکر تمامیت خواه است که پیشرفت و گسترش هر یک الزاما شکست و عقب ماندگی دیگری را در پی دارد. بر این اساس می توان گفت که پیروزی انقلاب اسلامی در سال57 خود نشانه ای بزرگ بر شکست و تضعیف غرب بوده است.

                                                                                        

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۳ بهمن ۹۲ ، ۲۰:۱۵
کانون طریق

                           امین الله رحمانی پور (عضو کانون مطالعات و تحقیقات طریق)


در این نوشتار، توجه خود را به علوم انسانی معطوف می کنیم و بحث از علوم طبیعی را به وقتی دیگر موکول می کنیم. منظور از علوم انسانی، علومی است که موضوعشان انسان و پدیده های اجتماعی می باشد. اما خود علم به چه معناست؟ علم در طول تاریخ معانی متفاوتی را به خود دیده است و به همین خاطر بصورت یک مشترک لفظی در آمده است.  

   بهترین علم، علمی که به شناخت خویشتن منجر شود

بطور خیلی خلاصه علم در فرهنگ دینی مولفه هایی دارد از جمله اینکه علم دارای مراتب مختلفی است که بالاترین آن علم الهی است. در این فرهنگ انسان می تواند به مقامی برسد که اندازه ای از علم لدنی و الهی را دریافت کند و به اقتداری برسد که در کمتر از یک چشم به هم زدن تخت بلقیس را از صبا به فلسطین آورد. مرتبه پایین تر معرفت علمی، معرفت حصولی عقلی است یعنی همان فلسفه و پایین ترین مرحله نیز دانش مفهومی حسی است که اصول موضوعه و مبادی خود را از فلسفه می گیرد.( حمید پارسانیا، علم و فلسفه، ص 149-151) همچنین بهترین علم ها، علمی معرفی می شود که به شناخت خود( معرفت النفس انفع المعارف) و اصلاح خویشتن( خیر الامور ما اصلحک) بینجامد. ( محقق: مصطفی درایتی، تصنیف غررالحکم و دررالکلم ص 232 و 46) و...   

                                            

   طبقه بندی ارسطو از علم   

و در غرب در یونان باستان معروف ترین طبقه بندی از ارسطو می باشد که تا قرن ها ادامه یافت و آن طبقه بندی علم به نظری که هدف آن شناخت واقع بود و علم عملی که هدف آن عمل کردن و دخل و تصرف در عالم بود. علوم نظری به سه حوزه اصلی طبیعیات، ریاضیات و مابعدالطبیعه و علوم عملی نیز به سه حوزه اصلی اخلاق، تدبیر منزل و سیاست مدن تقسیم می شد.اما به تدریج با انحطاط فلسفه در قرون وسطی(برای اطلاعات بیشتر ر.ک: اتین ژپلستون، نفد تفکر فلسفی غرب، ترجمه احمد احمدی، تهران، انتشارات حکمت، 1402)، دو جریان عقل گرایی که سردمداران آن دکارت، اسپینوزا و... بودند و جریان حس گرا که سردمداران آن فرانسیس بیکن، دیوید هیوم و ... بودند، شکل می گیرد. که نهایتاً پس از آمدن کانت در قرن 18 جریان تجربه گرایی و پوزیتیویستی شکل می گیرد که تا همین الان هم ادامه دارد(سید احمد رهنمایی، غرب شناسی، فصل چهارم)، هرچند که از اقتدار قبلی خود برخوردار نیست.

 چرایی معانی متفاوت علم در طول تاریخ     

حال سوال اینجاست که چرا علم در طول تاریخ این همه معانی متفاوت به خود گرفته است؟ یک دیدگاه این است که بسترهای تاریخی-فرهنگی متفاوت، علومی متناسب با خود تولید می کند و در ادامه با مثالی این دیدگاه را بیشتر توضیح می دهیم. جامعه شناسی یکی از علوم تجربی است و معلول حداقل دو رویداد مهمی است که از تلفیق آنها در قرن 19 شکل می گیرد. یکی جریان علم گرایی افراطی که شروع آن از فرانسیس بیکن بود و دیگری مسایل و مشکلاتی که در آن زمان دامنگیر اروپا( خصوصاً فرانسه و آلمان) بود از جمله، مهاجرت به شهرها و افزایش جمعیت، افزایش انحرافات اجتماعی، انقلاب ها، بحران ها و ...

شکل گیری دو جریان عقل گرایی  وحس گرایی در قرون جدید غرب

حال این سوال مطرح می شود که آیا جامعه شناسی این امکان را داشت که مثلاً در قرن 8 میلادی ( نیمه اول قرون وسطی) به دنیا بیاید در حالیکه هیچکدام از دو رویداد مهم بالا در آن موقع شکل نگرفته بود؟ اجازه بدهید این سوال را به گونه دیگری پیگیری کنیم:

از دیدگاه جامعه شناسی ( پوزیتیویستی)، انسان موجودی منفعت طلب، لذت جو و منطقی است. رفتار اجتماعی انسان همواره بر اساس علل و عوامل اجتماعی خارجی شکل می گیرد. انسان در این منظر از تصویری مکانیکی مانند شیء برخوردار است. از منظر جامعه شناسی (پوزیتیویستی)، اراده، اختیار و آزادی انسان هویت غیر علمی داشته و لذا در تحلیل رفتار اجتماعی انسان، جایگاهی ندارد.( دکتر مهدی علیپور، پارادایم اجتهادی دانش دینی، ص114). برای انسان بعد الهی قایل نیستند و لذا تأثیرات آن بر جسم و رفتارهای اجتماعی نیز نادیده گرفته می شود و ارزش هایی چون قدرت، ثروت، پایگاه اجتماعی، شهرت و ... اهمیت پیدا می کند.

از منظر پوزیتیویستی، اراده، اختیار و آزادی انسان هویت غیر علمی دارد

از نظر معرفت شناختی، تنها معرفتی که از طریق تجربه حسی از جهان و تعامل با آن کسب می شود قابل قبول و علمی است. از نظر روش شناختی، تنها معرفت هایی که به کمک تجربه آزمون پذیر است و عینی باشد علمی هست.(یان کرایب، فلسفه علوم اجتماعی، ص 38-39) و تمامی فرضیه ها باید به داوری تجربه گذاشته شوند تا علمی بودن آنها ثابت شود. و از نظر هستی شناختی، قایل به همین جهان مادی است و تمامی پاسخ های سوالاتمان را نیز باید در همین جهان جستجو کنیم. و لذا در مورد عوالم دیگر و یا موجودات دیگر( از جمله خداوند و ملائکه، قیامت و ...) نیز حداکثر ساکت است. موارد بالا جهانبینی غالب در بستر تاریخی-فرهنگی قرن 19 میلادی را شکل می دهد که در علم جامعه شناسی نیز نمود یافته است.

این در حالی است که در قرن 8 میلادی اهل کلیسا و دین مسیحیت ( تحریف شده) بر جامعه و علم آن حاکم است. در آن جامعه غالب مردم( به تبع اهل کلیسا)، انسان را دارای دو بعد الهی و جسمی می دانستند که بر هم تأثیرگذارند و ارزش هایی چون قناعت، زهد، ساده زیستی و ... بر آن حاکم بود. به لحاظ معرفت شناختی، قایل به معرفت وحیانی و فلسفی بودند و از نظر هستی شناختی نیز، قایل به عوالمی غیر از این جهان نیز بودند. خدا را مدبر و لذا تأثیرگذار بر این جهان و پدیده های اجتماعی می دانستند و نیز معتقد به قیامت و موجودات غیر مادی نیز بودند که همه اینها بر دانش و معرفت آن دوران تأثیرگذار بوده است.

امکان شکل گیری جامعه شناسی فعلی در دوران مسیحیت، غیرممکن است

بنابراین جهانبینی ها و پیش فرض های این دو جامعه کاملاً با هم متفاوت بوده و امکان اینکه جامعه شناسی با مبانی ذکر شده در آن فضا شکل بگیرد و توسط جامعه پذیرفته شود امکان پذیر نمی باشد.این مقایسه برای یک ملت در دوره تاریخی-فرهنگی متفاوت بود حال در عصر حاضر و در مقایسه ملت هایی با بسترهای تاریخی-فرهنگی متفاوت نیز این مقایسه قابل تطبیق است. جوامع متفاوت با جهانبینی های مختلفی در سطح جهان وجود دارد و لذا علومی متناسب با خود طلب می کنند. مگر اینکه آن جوامع نیز جهانبینی خود را تغییر دهند که البته امکان چنین امری قابل مناقشه است. 


 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۰ بهمن ۹۲ ، ۱۷:۴۳
کانون طریق


بررسی مسأله فرار مغزها و نقش دانشگاه در شکل‌ گیری آن با نگاهی به مستند میراث آلبرتا

فردین آرش

اشاره: یا خواب هستند یا خودشان را به خواب زده‌اند؟ آنهایی که با یک لبخند کفاشیانی! می‌گویند، هر کس آزاد است هر کجا که دوست دارد زندگی کند؟ گویی این‌ها هم میراث خوران آلبرتا هستند! فرار مغزها، مهاجرت مغزها، مسافرت مغزها و... با هر اسم دیگری هم که بخواهید صدایش بزنید، تفاوتی در صورت مسأله ندارد، نخبگان علمی به آن ور آب می‌روند، آن هم نه یکی یکی که دسته دسته. چه خوشتان بیاید و چه خاطر مبارکتان را مکدر کند؟ این وسط مگر خود دانشجوها دلشان برای خودشان و دوستانشان بسوزد و بخواهند کاری بکنند و راهی بیابند، مثل میراث آلبرتا...

وقتی اتّفاقی به جریان یا یک مسأله‌ی فردی به پدیده‌ای اجتماعی تبدیل می‌شود و صورت جمعی پیدا می‌کند، دلایل و علل بروز آن هم شکل عمومی و مشترک می‌گیرد. به عبارت دیگر، در عین حال که مسأله بین افراد مختلف با شرایط متفاوت ایجاد می‌شود، ریشه و دلایل مشترکی دارد. فرار مغزها نیز مادامی که شکل گسترده‌ای پیدا نکرده بود، تصمیمی شخصی تلقی می‌شد که خطر و مسأله‌ای برای جامعه به شمار نمی‌آمد. اما حال و با گذشت چندین سال و گسترش این پدیده در میان دانشجویان، به ویژه افراد نخبه، این پدیده به یک مسأله و معضل اجتماعی تبدیل شده است.

در این سال‌ها به صورت دست و پا شکسته‌ کارهایی در این زمینه انجام گرفته است. یکی از کارهای خوب و جدی‌ در این رابطه، مستند میراث آلبرتا ساخته حسین شمقدری است که چون خودش دانشجوی دانشگاه شریف به عنوان مهیّاترین بستر برای مهاجرت نخبه‌ها بوده است، این مسأله را از نزدیک لمس کرده است.

میراث آلبرتا تلاشی است برای طرح مسأله‌ی مهاجرت نخبه‌ها، هرچند راه‌حل‌هایی هم  پیشنهاد می‌دهد و این پرسش اساسی را مطرح می‌کند که چرا باید ماند؟ یا چرا باید رفت؟ پاسخ‌دهندگان به این دو پرسش، از یک منظر، به دو دسته تقسیم می‌شوند؛ آن‌ها که مشتاقِ ماندن و آنان که راغب رفتن هستند. آن‌ها که از دلایل ماندن‌شان و آنان که از دلایل رفتن‌شان می‌گویند.

این وسط نقطه اشتراک هر دو گروه تأکید بر مسائل اقتصادی و نقش آن در ماندن یا رفتن‌شان از کشور است. البته شکّی نیست که مسأله اقتصادی و توجه به نیازها و تلاش برای رفع آن‌ها بسیار مهم است و اگر به آن توجه جدّی نشود، رفته رفته عوارض خطرناک و غیرقابل کنترلی خصوصاً در مورد مسأله فرار مغزها برجا خواهد گذاشت که جبران آن هزینه های فراوان مادی و معنوی به دنبال دارد.  امّا مسأله مهم‌تر که مستند میراث آلبرتا از آن پرسش می‌کند، تضعیف و کم رنگ شدن حسّ تعلق و تعهد به مردم، جامعه و نظام در میان دانشجویان است. بی‌شک دانشگاه به عنوان جدّی‌ترین، مستقیم‌ترین و اولی‌ترین نهادی که در مسأله‌ی مهاجرتِ بی‌بازگشت نخبگان درگیر است، نه تنها این حسّ تعهد را تقویت نمی‌کند که حتّی آن را از بین می‌برد.

در قسمتی از میراث آلبرتا، دکتر مشایخی بنیانگذار دانشکده مدیریت و mba دانشگاه شریف در حالی که از بی‌تعهدی دانشجویان نسبت به مردم، اشک می‌ریزد، می‌گوید باید علاقه به مردم و کشور را در جوان ها به گونه‌ای تقویت کنیم.

نکته‌ی دیگری که در مستندِ میراث آلبرتا به آن اشاره شده است، بحثِ جهت‌دار بودنِ استفاده‌ی غربی‌ها و به‌ ویژه آمریکایی‌ها از علم است که متأسّفانه ایرانی‌ها هم خواسته یا ناخواسته، در این جهت‌داری سهیم هستند. در لحظاتی از مستند میراث آلبرتا هم این مسأله بیان شده است:

مهندس محسن خلیلی پدر صنعت ایران و بنیان گزار شرکت بوتان در مراسم تکریم دکتر مشایخی در حالی که صدایش به سختی بیرون می آمد گفت: « الان در مراحل آخر شیمی درمانی هستم، پسرم برای تحقیقاتی کار می کرد که برای ناسا انجام می گرفت، از من پرسید از ناسا آمده اند مرا با 12هزار دلار ببرن، نظرت چیست، گفتم بابا اگر می خواهی موشک بسازی و بزنی بر فرق پدرت، برو. پسرم برگشت به ایران و همکاری را با من شروع کرد.»

پرسش عمیق‌تری هم که با مشاهده‌ی این مستند پیش می‌آید این است که آیّا ساختارهای آموزشی موجود به دامن زدن و گسترش  مهاجرت مغزها می‌انجامد؟ منابع آموزشی و به فراخور آن بینش علمی جاری در دانشگاه‌های ما نظر به کدام غایت دارد که منجر به فرار مغزها می‌شود؟! عدّه‌ای از صاحب‌نظران این مسأله را مطرح کرده و از آن به عنوان یکی از عوامل کارا در مهاجرت نخبگان یاد می‌کنند و در این‌باره می‌گویند مبانی معرفتی علومی که در دانشگاه‌های ما تدریس می‌شود برآمده از تمدّن غرب و مدرنیته است که با اصالت دادن به انسان (اومانیسم) و نادیده گرفتن ساحت غیب و قدس ظهور و بروز پیدا می‌کند.

البته این بدین معنا نیست که همه ی افرادی که در مسندهای مختلف در دانشگاه‌ها حظور دارند، معارض و معاند مردم و نظام هستند، بلکه بیشتر متذکر این نکته است که فضای حاکم بر دانشگاه‌ها بی‌نسبت با هویت دینی و ملی ما و به تعبیری سکولاری است.

حال آن‌که میراث آلبرتا در یک‌چهارمِ نهایی پروژه‌ی تصویری خود با نشان دادن اردوی راهیان نور و نشان دادن مناطق عملیاتی به دنبال ایجاد این تلنگر است که ما قائل به اصالت دادن به حق و تعالیم اسلامی هستیم و معتقدیم معارف الهی باید در همه شئون زندگی فردی و اجتماعی‌مان وارد شوند، همان طور که در دوران دفاع مقدّس چنین شده بود، حال چرا محیط علمی و دانشگاهی ما رنگ‌وبوی دیگری دارد و مهاجرانِ دانشگاهِ ایرانی از بخشِ ویژه‌ی رادیویی آمریکایی سر برمی‌آورد و در ینگه دنیا لزگی می‌رقصد؟ چرا؟ کدام همسایه‌ی به اصطلاح مؤمن بوده است که از 40 خانه‌ی اطرافش بی‌خبر بوده است؟ حوزه؟ دولت؟ یا جایی دیگر؟

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۵ مهر ۹۲ ، ۱۶:۰۰
کانون طریق

بعد از مدتی وقفه در انتشار نشریه تحلیلی- فرهنگی پرسش متعلق به کانون مطالعات و تحقیقات طریق، قرار است، شماره های سوم تا چهارم این نشریه در قالب برگه A3 ، در بازه زمانی 12 خرداد تا 20 خرداد منتشر گردد. 

محل انتشار نشریه، در  طبقه همکف دانشکده های دانشگاه شاهد در قسمت پیشخوان می باشد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ خرداد ۹۲ ، ۱۶:۳۰
کانون طریق