طریق

نشریه‌ی اینترنتی کانون مطالعات و تحقیقات طریق دانشگاه شاهد

طریق

نشریه‌ی اینترنتی کانون مطالعات و تحقیقات طریق دانشگاه شاهد

دغدغه های انقلاب اسلامی

آیا علم شرقی و غربی دارد؟

پنجشنبه, ۱۰ بهمن ۱۳۹۲، ۰۵:۴۳ ب.ظ

                           امین الله رحمانی پور (عضو کانون مطالعات و تحقیقات طریق)


در این نوشتار، توجه خود را به علوم انسانی معطوف می کنیم و بحث از علوم طبیعی را به وقتی دیگر موکول می کنیم. منظور از علوم انسانی، علومی است که موضوعشان انسان و پدیده های اجتماعی می باشد. اما خود علم به چه معناست؟ علم در طول تاریخ معانی متفاوتی را به خود دیده است و به همین خاطر بصورت یک مشترک لفظی در آمده است.  

   بهترین علم، علمی که به شناخت خویشتن منجر شود

بطور خیلی خلاصه علم در فرهنگ دینی مولفه هایی دارد از جمله اینکه علم دارای مراتب مختلفی است که بالاترین آن علم الهی است. در این فرهنگ انسان می تواند به مقامی برسد که اندازه ای از علم لدنی و الهی را دریافت کند و به اقتداری برسد که در کمتر از یک چشم به هم زدن تخت بلقیس را از صبا به فلسطین آورد. مرتبه پایین تر معرفت علمی، معرفت حصولی عقلی است یعنی همان فلسفه و پایین ترین مرحله نیز دانش مفهومی حسی است که اصول موضوعه و مبادی خود را از فلسفه می گیرد.( حمید پارسانیا، علم و فلسفه، ص 149-151) همچنین بهترین علم ها، علمی معرفی می شود که به شناخت خود( معرفت النفس انفع المعارف) و اصلاح خویشتن( خیر الامور ما اصلحک) بینجامد. ( محقق: مصطفی درایتی، تصنیف غررالحکم و دررالکلم ص 232 و 46) و...   

                                            

   طبقه بندی ارسطو از علم   

و در غرب در یونان باستان معروف ترین طبقه بندی از ارسطو می باشد که تا قرن ها ادامه یافت و آن طبقه بندی علم به نظری که هدف آن شناخت واقع بود و علم عملی که هدف آن عمل کردن و دخل و تصرف در عالم بود. علوم نظری به سه حوزه اصلی طبیعیات، ریاضیات و مابعدالطبیعه و علوم عملی نیز به سه حوزه اصلی اخلاق، تدبیر منزل و سیاست مدن تقسیم می شد.اما به تدریج با انحطاط فلسفه در قرون وسطی(برای اطلاعات بیشتر ر.ک: اتین ژپلستون، نفد تفکر فلسفی غرب، ترجمه احمد احمدی، تهران، انتشارات حکمت، 1402)، دو جریان عقل گرایی که سردمداران آن دکارت، اسپینوزا و... بودند و جریان حس گرا که سردمداران آن فرانسیس بیکن، دیوید هیوم و ... بودند، شکل می گیرد. که نهایتاً پس از آمدن کانت در قرن 18 جریان تجربه گرایی و پوزیتیویستی شکل می گیرد که تا همین الان هم ادامه دارد(سید احمد رهنمایی، غرب شناسی، فصل چهارم)، هرچند که از اقتدار قبلی خود برخوردار نیست.

 چرایی معانی متفاوت علم در طول تاریخ     

حال سوال اینجاست که چرا علم در طول تاریخ این همه معانی متفاوت به خود گرفته است؟ یک دیدگاه این است که بسترهای تاریخی-فرهنگی متفاوت، علومی متناسب با خود تولید می کند و در ادامه با مثالی این دیدگاه را بیشتر توضیح می دهیم. جامعه شناسی یکی از علوم تجربی است و معلول حداقل دو رویداد مهمی است که از تلفیق آنها در قرن 19 شکل می گیرد. یکی جریان علم گرایی افراطی که شروع آن از فرانسیس بیکن بود و دیگری مسایل و مشکلاتی که در آن زمان دامنگیر اروپا( خصوصاً فرانسه و آلمان) بود از جمله، مهاجرت به شهرها و افزایش جمعیت، افزایش انحرافات اجتماعی، انقلاب ها، بحران ها و ...

شکل گیری دو جریان عقل گرایی  وحس گرایی در قرون جدید غرب

حال این سوال مطرح می شود که آیا جامعه شناسی این امکان را داشت که مثلاً در قرن 8 میلادی ( نیمه اول قرون وسطی) به دنیا بیاید در حالیکه هیچکدام از دو رویداد مهم بالا در آن موقع شکل نگرفته بود؟ اجازه بدهید این سوال را به گونه دیگری پیگیری کنیم:

از دیدگاه جامعه شناسی ( پوزیتیویستی)، انسان موجودی منفعت طلب، لذت جو و منطقی است. رفتار اجتماعی انسان همواره بر اساس علل و عوامل اجتماعی خارجی شکل می گیرد. انسان در این منظر از تصویری مکانیکی مانند شیء برخوردار است. از منظر جامعه شناسی (پوزیتیویستی)، اراده، اختیار و آزادی انسان هویت غیر علمی داشته و لذا در تحلیل رفتار اجتماعی انسان، جایگاهی ندارد.( دکتر مهدی علیپور، پارادایم اجتهادی دانش دینی، ص114). برای انسان بعد الهی قایل نیستند و لذا تأثیرات آن بر جسم و رفتارهای اجتماعی نیز نادیده گرفته می شود و ارزش هایی چون قدرت، ثروت، پایگاه اجتماعی، شهرت و ... اهمیت پیدا می کند.

از منظر پوزیتیویستی، اراده، اختیار و آزادی انسان هویت غیر علمی دارد

از نظر معرفت شناختی، تنها معرفتی که از طریق تجربه حسی از جهان و تعامل با آن کسب می شود قابل قبول و علمی است. از نظر روش شناختی، تنها معرفت هایی که به کمک تجربه آزمون پذیر است و عینی باشد علمی هست.(یان کرایب، فلسفه علوم اجتماعی، ص 38-39) و تمامی فرضیه ها باید به داوری تجربه گذاشته شوند تا علمی بودن آنها ثابت شود. و از نظر هستی شناختی، قایل به همین جهان مادی است و تمامی پاسخ های سوالاتمان را نیز باید در همین جهان جستجو کنیم. و لذا در مورد عوالم دیگر و یا موجودات دیگر( از جمله خداوند و ملائکه، قیامت و ...) نیز حداکثر ساکت است. موارد بالا جهانبینی غالب در بستر تاریخی-فرهنگی قرن 19 میلادی را شکل می دهد که در علم جامعه شناسی نیز نمود یافته است.

این در حالی است که در قرن 8 میلادی اهل کلیسا و دین مسیحیت ( تحریف شده) بر جامعه و علم آن حاکم است. در آن جامعه غالب مردم( به تبع اهل کلیسا)، انسان را دارای دو بعد الهی و جسمی می دانستند که بر هم تأثیرگذارند و ارزش هایی چون قناعت، زهد، ساده زیستی و ... بر آن حاکم بود. به لحاظ معرفت شناختی، قایل به معرفت وحیانی و فلسفی بودند و از نظر هستی شناختی نیز، قایل به عوالمی غیر از این جهان نیز بودند. خدا را مدبر و لذا تأثیرگذار بر این جهان و پدیده های اجتماعی می دانستند و نیز معتقد به قیامت و موجودات غیر مادی نیز بودند که همه اینها بر دانش و معرفت آن دوران تأثیرگذار بوده است.

امکان شکل گیری جامعه شناسی فعلی در دوران مسیحیت، غیرممکن است

بنابراین جهانبینی ها و پیش فرض های این دو جامعه کاملاً با هم متفاوت بوده و امکان اینکه جامعه شناسی با مبانی ذکر شده در آن فضا شکل بگیرد و توسط جامعه پذیرفته شود امکان پذیر نمی باشد.این مقایسه برای یک ملت در دوره تاریخی-فرهنگی متفاوت بود حال در عصر حاضر و در مقایسه ملت هایی با بسترهای تاریخی-فرهنگی متفاوت نیز این مقایسه قابل تطبیق است. جوامع متفاوت با جهانبینی های مختلفی در سطح جهان وجود دارد و لذا علومی متناسب با خود طلب می کنند. مگر اینکه آن جوامع نیز جهانبینی خود را تغییر دهند که البته امکان چنین امری قابل مناقشه است. 


 

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۹۲/۱۱/۱۰
کانون طریق

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی