خلاصه کلاس «ما و انقلاب اسلامی»
استاد: حجت الاسلام کتابی
با توجه به عظمت و بزرگی انقلاب اسلامی و چالش های ایجاد شده ناشی از آن ضرورت دارد این پدیده را بشناسیم و نسبت به آن تحلیل داشته باشیم؛ این امر بهخوبی از گفتههای مقام معظم رهبری هم مشهود است. برای این کار طبق روایات نیازمند دو امر هستیم: 1. بصیرت 2. صبر. در پرتو این موارد باید در خودمان هم تأمل کرده و تکلیفمان را نیز بشناسیم. طبق روایات، دو تکلیف عمده بر گردن ماست: 1.عبودیت 2. مصلح بودن.
حداقل چهار تئوری عمده درباب انقلاب اسلامی از سوی غربیها مطرح شده است: 1. اقتصاد 2. استبداد 3. مدرنیزاسیون 4. توسعه نامتوازن. با نگاه به تحلیلهای صورت گرفته متوجه میشویم که هیچ یک از این تئوریها نتوانستند انقلاب اسلامی را پیشبینی، کنترل و مهار کنند. برای مثال خانم اسکاچپل پس از وقع انقلاب اسلامی مجبور به تجدید نظر در تئوری انقلابش شد.
تحلیل انقلاب نیازمند سه امر است:
1. چیستی
2. چرایی
3. چگونگی
برای نیل به تحلیلی متناسب با انقلاب اسلامی، واحد تحلیل ما باید تاریخ باشد. رشد فرد در دل جامعه اتفاق میافتد و رشد جامعه در دل تاریخ محقق میشود. باید انقلاب اسلامی را در بستر تاریخ نگاه کنیم. یعنی از منظر و نگاه فلسفه تاریخی انقلاب اسلامی را ببینیم. چنین تحلیلی از از مقدمات زیر تشکیل شده است:
1. انسان مخلوق خدای متعال است و اراده دارد
2. خلقت هدفدار است(= عبودیت)
3. الف) ارادههایی که در طول تاریخ بندگی خدا را میپذیرند= حق ( یخرجهم من الظلمات الی النور)
ب) ارادههایی که در طول تاریخ بندگی خدا را نمیپذیرند = باطل ( یخرجونهم من النور الی الظلمات)
در نتیجه این دو اراده دو جامعه تشکیل خواهد شد: جامعه حق و جامعه باطل.
کسانی که بیشترین سرسپردهگی را به بندگی خدای متعال دارند، میشوند اولیای حق و کسانی که بیشترین سرسپردهگی را به باطل دارند، میشوند اولیای جبهه باطل و جایگاه سایر آدمها به میزان تقرب به این اولیا تعیین میگردد. خدای متعال به هر دو این جبههها امداد میرساند؛ اما پیروزی قطعی از آن جبهه حق است.
هر یک از این ارادهها، جامعهی خاص خودشان، فرهنگ خاص خودشان، علم و زندگی خاص خودشان را دارند و هر دو در صدد تمدنسازی پیش میروند.
مبنای جامعه توحیدی نیاز به پرستش خدای متعال است. اوج درگیری جبهه حق با جبهه باطل در طول تاریخ، عاشوراست و نبرد نهایی، عصر ظهور است. حد فاصل این دو واقعه، انقلاب اسلامی بهعنوان ظهور و جلوه جبهه حق علیه ظهور و بروز جبهه کفر(تمدن غرب) قد علم میکند.
عظمت انقلاب اسلامی
اگر بخواهیم عظمت انقلاب اسلامی را بفهمیم، باید مدرنیته را خوب بفهمیم. مدرنیته از سه لایه تشکیل شده است:
تمدن غرب مانند کوه یخی است که رأس آن علم، تکنولوژی و مظاهر پر زرق و برق مادی ِآن است؛ اما اینها ریشه در ایدئولوژی این تمدن دارند. اومانیسم بهمعنای انسانمحوری در مقابل خدامحوری؛ راسیونالیسم بهمعنای عقل خودبنیاد و بدون ملاحظه دین و سکولاریسم یعنی حذف دین از عرصهی اجتماعی و سیاسی.
بهموازات این ایدئولوژی، مدرنیته سه نظام تشکیل میدهد: 1
. در سیاست: لیبرال دموکراسی
2. در اقتصاد: سرمایهداری
3. در فرهنگ: پلورالیسم
این نظامات مدرنیته در بعد تمدنسازی و جهانیشدن تز توسعه را برای دیگر جوامع طراحی میکنند. محصول نهایی این هرم میشود: اصالت سود، اصالت لذت و اصالت سرمایه. بر طبق این نظام، دین افیون تودههاست و باید از عرصه زندگی به حاشیه برده شود.
انقلاب اسلامی جریانی است دقیقا در جهت خلاف مدرنیته با این ادعا که میشود رفاه و امنیت و آسایش داشت اما نه در پرتو بیدینی و اباحیگری؛ بلکه در سایه توحید و بندگی خدای متعال. عامل اساسی فروپاشی شوروی، انقلاب اسلامی بود.
ریشههای تاریخی انقلاب اسلامی
ائمه اطهار جامعه را از سه حیث به بلوغ رساندند:
1. روحی و عاطفی: میل و نفرت جامعه را سامان دادند؛ نقطه محوری آن محبت به اباعبدالله است.
2. فکری و فرهنگی: نهضت علمی و فرهنگی امام باقر و صادق(ع) نظام اطلاعات و اندیشه را سامان داد.
3. عملی و رفتاری: آمادهسازی جامعه شیعه برای عصر غیبت "نظام رفتار"
این بلوغ در سه جا خودش را در طول تاریخ نشان داده است:
1. انسان سازی: در عصر اهل بیت بوده
2.جامعهپردازی: گام اول: صفویه گام دوم: مشروطه گام سوم: قیام امام خمینی(ره)
3. تمدنسازی