افسانهی کارمند خوب و حقیقت یک خون آشام!
(بخش اول)
نگاهی به وضعیت کار و کارمند
ایمان صفرآبادی فراهانی
کارشناسی ارشد دانشگاه شاهد
مدیریت بازرگانی، بازاریابی بین المللی
همه ما در زندگی کارمان به ادارات دولتی کشیده شده است. حتی در شرایطی که هیچ کار اداری هم نداشته باشیم باز هم در محیط دانشگاه با بروکراسی سرو کار داریم. همه ما بسیار شنیده و دیدهایم که کارمندان در ادارات ما به خوبی کار نمیکنند. بارها شنیدهایم که ساعت کاری مفید در ادارات ما پایین است. همه ما این قبیل مسائل را لمس کردهایم.
سوال اینجاست که چرا وضع کارمندان ادارات ما اینگونه است؟ چرا هر کاری هر چند سهل و راحت زمانی که گذرش به جایی میرسد که کارمندان ادارات هستند سخت و دشوار میشود.
معمولش این است که تقصیر را بر گردن کارمندان میاندازیم و از روحیه و رفتارهای آنها شکایت میکنیم. این گفتهی ما بیدلیل نیست. تنبلی و از زیرکار دررفتن و خیلی رفتارهای دیگر که مخل انجام درست امور است، در بین کارمندان ما وجود دارد. اما سخن از این امر ناخودآگاه انسان را متوجه ضعفهای شخصی مینماید و وقتی از ضعفهای شخصی سخن میگوییم نوعی راه حل در این تشخیص ما مضمَر است. راه حلی که در این مورد خاص میتوان به کنار گذاشتن افراد غیرمتعهد و جایگزینی آنها با افرادی متعهد یا اصلاح آن افراد و متعهد و مسوؤلیتپذیر نمودن آنها اشاره داشت.
یکی از دوستان زمانی برای به جای کارمند از واژهی «خون آشام» استفاده میکرد. وجه این نام گذاری هم آن بود که معتقد بود فرقی نمیکند شما چه آدمی باشید که به عنوان یک کارمند وارد سیستم کار اداری و بروکراسی میشوید بعد از یک مدت خلق و خوی آنها را پیدا میکنید. کارها را به تعویق میاندازید، پنبه همکارتان را میزنید، دنبال درست کردن بیلان کاریهای بیمحتوا خواهید بود و کارهایی از این دست انجام خواهید داد که ابتدای به ساکن اصلاً تمایلی به انجام آنها ندارید یا خودتان را بری از انجام چنین کارهایی نمیدانید. اما زمانی که کارمند ادارهای و سازمانی میشوید، انگار که آن خونآشامها گلویتان را گاز گرفته باشند، پس از مدتی شبیه به آنها میشوید. مثل اینکه ویروسی مسری در بین کارمندان است که هرکس به بین آنها میرود این ویروس را میگیرد. این دوست ما نظری داشت که ما وقتی به دور و بر خودمان نگاه میکنیم میتوانیم مصادیق آن را بسیار ببینیم. چه بسیار انسانهای درستی که در زندگی شخصی متعهد بوده و هستند و به استخدام در میآیند و تغییری در وضع ادارات به وجود نمیآید. باز هم کارها به همان منوال است. حتی اگر آن ویژگیهای کارمندی را که ذکر کردم نداشته باشند باز هم در عمل اداره کار و سازمان تغییری دیده نمیشود. اشکال از کجاست؟ چرا تغییر در کارمندان ما، تغییر محسوسی در اداره کار ایجاد نمیکند؟ این تمثیل و تشبیه شاید چندان بیراه نباید اما چندان به کار ما نمیآید مگر اینکه به ما این توجه را میدهد که هرچند کارمند خوب شدن امری محال نیست اما بسیار سخت است. چه بسیار افرادی که خوی کارمندی را قبلتر نکوهش میکردهاند و بعد پیداکردهاند.
راه حل دیگری که در دیدن مشکلات ادارات و وضع انجام کارها در سازمانهای ما در مشکلات شخصیتی و اخلاقی مضمر است استفاده از توصیههای اخلاقی برای کارمندان و سعی در اصلاح رفتار آنها است. اما آیا واقعا اینکار جواب میدهد؟ اینجا چند اشکال بروز میکند؛ ابتدا اینکه آیا برای او این توصیههای اخلاقی را ذکر میکنیم، خودش را درگیر با آنها احساس میکند؟ آیا او همچون ما در کار خودش مشکلی میبیند که به آن توصیه تن در دهد؟ آیا برای انجام توصیههای اخلاقی اشکالی وجود ندارد؟ آیا فرد در مقابل انجام آن توصیه اخلاقی چیزی را از دست نمیدهد؟
طرحهای آموزشی بسیاری برای کارمندان گذاشتهاند. توصیههای اخلاقی به کارمندان گفتهشده ولی در اینکه چطور باید این توصیهها اجرا شود اندیشه نشده است. سوال دیگری که خوب است مطرح کنیم این است که اگر کارمندان ما در رفتار اصلاح شوند، آیا وضع ادارات ما بهبود مییابند؟ آیا مسائل بهبود مییابند؟ اگر نگوییم به کل حل میشوند.
باید تاملی جدی در این مسائل کرد. اما نکته دیگر اینکه، این تنها یکی از راهکارهای نگاه به امور است. اقتضای اینکه ما وضع موجود را به اشخاص و احوالات درونی آنها نسبت دهیم، راه حلهایی است که به آنها اشاره شد. اما تنها همین یک دلیل برای وضع کنونی وجود دارد؟