مصاحبه
سایت حضرت آیت الله خامنه ای با شهریار زرشناس
اشاره
تحول در علوم انسانی یکی از کلیدواژههایی
است که در طول سالهای گذشته مورد تأکید رهبر انقلاب قرار گرفته است. مهمترین
نقدی هم که از سوی ایشان بهعنوان ضرورت تحول در علوم انسانی مطرح میشود، تفاوت
جهانبینی اسلامی با غربی است. برای مثال ایشان در دیدار جمعی از اساتید
و فضلا و طلاب نخبهی حوزه علمیه قم میفرمایند: «ما میگوییم
علوم انسانی به شکل کنونی مضر است…
بحث در این است که اینی که امروز در اختیار ما قرار دادند، مبتنی بر یک جهانبینی
است غیر از جهان بینی ما.»
اگر
بخواهیم نگاه تاریخی داشته باشیم به شکلگیری علوم انسانی در غرب، از چه زمانی
علوم انسانی به معنای مدرن آن، در غرب شکل گرفت؟
اول
باید به این نکته توجه داشته باشیم همانطور که جنابعالی هم اشاره کردید، وقتی از
علوم انسانی سخن میگوییم، از شاخهای از علم مدرن حرف میزنیم. در گذشته و در
علوم ماقبل مدرن، تقسیمبندی علوم به این نحو نبوده است. بحث از «علوم ریاضی و
فنی»، «علوم طبیعی» و «علوم انسانی»، یک تقسیمبندی مربوط به علم مدرن است.
از
قرن شانزدهم به بعد ما شاهد هستیم علم مدرن در بنیادهای اصلیاش پیریزی میشود و
شکل میگیرد؛ یعنی فیزیک گالیلهای و نیوتنی که بنیان اصلی علم مدرن است، به وجود
میآید. اصلاً صورت مثالی علم مدرن در فیزیک مدرن است و این فیزیک با درکی که
علمای مسلمان از طبیعت داشتند و حتی با رویکردهای اسطورهای اندیشههای شرقِ دور،
ماهیتاً متفاوت است.
رهبر انقلاب در بند ۶
از حکم آغاز دورهی جدید شورای عالی انقلاب فرهنگی تصریح کردند: مهندسی فرهنگی و
موضوع تحول و نوسازی در نظام آموزشی و علمی کشور اعم از آموزش عالی و آموزش و
پرورش و نیز تحول در علوم انسانی که در دورههای گذشته نیز مورد تأکید بوده است،
هنوز به سرانجام مطلوب نرسیده است، به تعویق افتادن این امور خسارت بزرگی متوجه
انقلاب اسلامی خواهد کرد.
در پیدایش علم مدرن، ابتدا دو شاخهی علوم ریاضی و فنی و شاخهی علوم طبیعی
شکل میگیرد. در اواسط قرن هجدهم، که فیزیک و شیمی مدرن کاملاً شکل گرفته است،
انقلاب صنعتی ظهور پیدا میکند که با علوم فنی- مهندسی و علوم طبیعی ارتباطی
تنگاتنگ دارد.
اما شاخهی سوم، یعنی علوم انسانی، هنوز در قرن هجدهم حالت نطفهای دارد.
این صورت ابتدایی علوم انسانی در مجموعهی آثار چهرههایی قابل مشاهده است که میتوان
آنها را پدران بنیانگذار علوم انسانی دانست. برای مثال، یکی از این چهرهها
مونتسکیو است. مونتسکیو یکی از اندیشمندان لیبرال اشرافی اهل فرانسه است که در سال
۱۷۵۷ میلادی، درگذشته است. او در شکلگیری
حقوق و مدلهای حقوقی مدرن، علوم اجتماعی و گرایشها و شاخههای مختلف آنچه ما
بعداً علوم انسانی مدرن مینامیم، نقش داشته است.
یکی دیگر از افرادی که به جهت آرای خاصش در حوزهی انسانشناسی و در حوزههایی
که بعدها علوم سیاسی نامیده میشود، نقش داشته، تامس هابز (متوفای ۱۶۷۹ میلادی)
است. جانمایهی انسانشناسی مدرن را او بیان کرده است؛ آنچه بعدها در روانشناسی،
علوم اجتماعی، اقتصاد و علوم سیاسی از آن استفاده میشود. هابز یک فیلسوف است، اما
در حرفهای او، عناصری وجود دارد که این عناصر در واقع ظهور نطفهوار علوم انسانی
است که بعداً این عناصر مورد استفادهی فیلسوفان قرن هجدهم و نوزدهم قرار میگیرد.
یکی دیگر از چهرهها که میتوان او را پدر علوم انسانی و انسانشناسی مدرن
دانست، ژان ژاک روسو است. او هم یک فیلسوف اومانیسم و بهنوعی پدر اندیشهی
دموکراسی مدرن است. چهرهی مهم دیگر، آدام اسمیت انگلیسی (متوفای ۱۷۹۰ میلادی)
است. او را بهراستی میشود پدر علم اقتصاد مدرن دانست.