طریق

نشریه‌ی اینترنتی کانون مطالعات و تحقیقات طریق دانشگاه شاهد

طریق

نشریه‌ی اینترنتی کانون مطالعات و تحقیقات طریق دانشگاه شاهد

دغدغه های انقلاب اسلامی

۱۷ مطلب در دی ۱۳۹۳ ثبت شده است

محسن جبارنژاد


اشاره  

   اخیرا رئیس جمهور محترم در همایشی  نکته ای را بیان کردند با این مضمون که «سیاست خارجی جای اصول و آرمان نیست، بلکه جای پیگیری منافع است». این جمله ی رئیس جمهور دو بخش دارد: بخش اول ایجابی است و در آن اشاره میکند که : «سیاست خارجی و مذاکره جای پیگیری منافع است». گرچه خود این جمله نیز دارای ابهام است و در آن به اینکه منظور از منافع، مادی است یا معنوی یا هر دو ، ملی یا بین المللی است یا هر دو و … اشاره نمیکند. در عین حال، این جمله خیلی محل بحث ما نیست. آنچه که در این مختصر قرار است مورد مداقه قراربگیرد، بخش دوم جمله ی ایشان است : «سیاست خارجی ( یا مذاکره)، جای اصول و آرمان نیست». لازم به ذکر است که این جمله از اوایل انقلاب تا کنون  توسط برخی تکرار میشود  و ریشه در تئوری های لیبرالی در حوزه ی روابط بین الملل دارد که محور آنها دیپلماسی غیر ایدئولوژیک است و البته با ادبیات مختلفی نیز بیان شده است. در دولت محترم کنونی نیز برخی از افراد مشابه این جمله را تکرار کرده اند. به عنوان مثال مشاور  رئیس جمهور (آقای سریع القلم) در همایشی که در آذر ماه امسال  به مناسبت بررسی چالش های توسعه ی ایران برگزار شده بود، اشاره داشتند که برای توسعه ی ایران نیازی به اصول فلسفی و انتزاعی ( بخوانید آرمانی و دینی ) نیست و قوانین مربوط به توسعه را می توان از قواعد عام و جهان شمولی که اکنون در دنیا پیاده میشود، و می توان آن را از طریق گوگل هم استخراج نمود، تعیین کرد.


۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۸ دی ۹۳ ، ۲۲:۵۹
کانون طریق

مصاحبه سایت حضرت آیت الله خامنه ای با شهریار زرشناس

اشاره

    تحول در علوم انسانی یکی از کلیدواژه‌هایی است که در طول سال‌های گذشته مورد تأکید رهبر انقلاب قرار گرفته است. مهم‌ترین نقدی هم که از سوی ایشان به‌عنوان ضرورت تحول در علوم انسانی مطرح می‌شود، تفاوت جهان‌بینی اسلامی با غربی است. برای مثال ایشان در دیدار جمعی از اساتید و فضلا و طلاب نخبه‌ی حوزه علمیه قم می‌فرمایند: «ما می‌گوییم علوم انسانی به شکل کنونی مضر است بحث در این است که اینی که امروز در اختیار ما قرار دادند، مبتنی بر یک جهان‌بینی است غیر از جهان بینی ما.»

 

 اگر بخواهیم نگاه تاریخی داشته باشیم به شکل‌گیری علوم انسانی در غرب، از چه زمانی علوم انسانی به معنای مدرن آن، در غرب شکل گرفت؟

اول باید به این نکته توجه داشته باشیم همان‌طور که جنابعالی هم اشاره کردید، وقتی از علوم انسانی سخن می‌گوییم، از شاخه‌ای از علم مدرن حرف می‌زنیم. در گذشته و در علوم ماقبل مدرن، تقسیم‌بندی‌ علوم به این نحو نبوده است. بحث از «علوم ریاضی و فنی»، «علوم طبیعی» و «علوم انسانی»، یک تقسیم‌بندی مربوط به علم مدرن است.

از قرن شانزدهم به بعد ما شاهد هستیم علم مدرن در بنیادهای اصلی‌اش پی‌ریزی می‌شود و شکل می‌گیرد؛ یعنی فیزیک گالیله‌ای و نیوتنی که بنیان اصلی علم مدرن است، به وجود می‌آید. اصلاً صورت مثالی علم مدرن در فیزیک مدرن است و این فیزیک با درکی که علمای مسلمان از طبیعت داشتند و حتی با رویکردهای اسطوره‌ای اندیشه‌های شرقِ دور، ماهیتاً متفاوت است.

   رهبر انقلاب در بند ۶ از حکم آغاز دوره‌ی جدید شورای عالی انقلاب فرهنگی تصریح کردند: مهندسی فرهنگی و موضوع تحول و نوسازی در نظام آموزشی و علمی کشور اعم از آموزش عالی و آموزش و پرورش و نیز تحول در علوم انسانی که در دوره‌های گذشته نیز مورد تأکید بوده است، هنوز به سرانجام مطلوب نرسیده است، به تعویق افتادن این امور خسارت بزرگی متوجه انقلاب اسلامی خواهد کرد.

   در پیدایش علم مدرن، ابتدا دو شاخه‌ی علوم ریاضی و فنی و شاخه‌ی علوم طبیعی شکل می‌گیرد. در اواسط قرن هجدهم، که فیزیک و شیمی مدرن کاملاً شکل گرفته است، انقلاب صنعتی ظهور پیدا می‌کند که با علوم فنی- مهندسی و علوم طبیعی ارتباطی تنگاتنگ دارد.

   اما شاخه‌ی سوم، یعنی علوم انسانی، هنوز در قرن هجدهم حالت نطفه‌ای دارد. این صورت ابتدایی علوم انسانی در مجموعه‌ی‌ آثار چهره‌هایی قابل مشاهده است که می‌توان آن‌ها را پدران بنیان‌گذار علوم انسانی دانست. برای مثال، یکی از این چهره‌ها مونتسکیو است. مونتسکیو یکی از اندیشمندان لیبرال اشرافی اهل فرانسه است که در سال ۱۷۵۷ میلادی، درگذشته است. او در شکل‌گیری حقوق و مدل‌های حقوقی مدرن، علوم اجتماعی و گرایش‌ها و شاخه‌های مختلف آنچه ما بعداً علوم انسانی مدرن می‌نامیم، نقش داشته است.

   یکی دیگر از افرادی که به جهت آرای خاصش در حوزه‌ی انسان‌شناسی و در حوزه‌هایی که بعدها علوم سیاسی نامیده می‌شود، نقش داشته، تامس هابز (متوفای ۱۶۷۹ میلادی) است. جان‌مایه‌ی انسان‌شناسی مدرن را او بیان کرده است؛ آنچه بعدها در روان‌شناسی، علوم اجتماعی، اقتصاد و علوم سیاسی از آن استفاده می‌شود. هابز یک فیلسوف است، اما در حرف‌های او، عناصری وجود دارد که این عناصر در واقع ظهور نطفه‌وار علوم انسانی است که بعداً‌ این عناصر مورد استفاده‌ی فیلسوفان قرن هجدهم و نوزدهم قرار می‌گیرد.

   یکی دیگر از چهره‌ها که می‌توان او را پدر علوم انسانی و انسان‌شناسی مدرن دانست، ژان ‌ژاک روسو است. او هم یک فیلسوف اومانیسم و به‌نوعی پدر اندیشه‌ی دموکراسی مدرن است. چهره‌ی مهم دیگر، آدام‌ اسمیت انگلیسی (متوفای ۱۷۹۰ میلادی) است. او را به‌راستی می‌شود پدر علم اقتصاد مدرن دانست.

 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۷ دی ۹۳ ، ۲۳:۱۶
کانون طریق

مقصد پیشرفت از منظری دیگر


رسول جوهری؛

دانشجوی کارشناسی ارشد جامعه شناسی دانشگاه شاهد

دانشجوی دکترای پژوهشگاه علوم انسانی



اشــاره:

تقریباً برای همه مسلم است که مقصد پیشرفت و توسعه، فراهم آوردن زندگی بهتر، با رفاه و امکانات بیشتر است؛ البته کسانی منتقد پیشرفت کنونی هستند و معتقدند پیشرفتها نتوانسته است موجبات زندگی بهتر و راحتتر و لذتبخشتری را فراهم کند؛ اما آنان نیز مسلم انگاشتهاند که هدف پیشرفت زندگی بهتر است. حتی کسانی که هدف قرار دادن زندگی بهتر را صحیح نمیدانند، در نقد تمدن غرب چنین استدلال میکنند که باید اهداف بلند و معنوی را غایت قرار داد و نه اهداف مادی و پست مثل زندگی لذتبخشتر، با رفاه و امکانات بیشتر؛ یعنی آنان نیز هدف پیشرفت کنونی را زندگی بهتر میدانند. اما بهنظر میرسد در سطحی بنیادینتر، نمیتوان زندگی بهتر را علت کافی و مقصد نهایی برای پیشرفتخواهی دانست، شاید پای غایات و مقاصدی دیگر در میان است.

 

   ترقی یافتن و توسعه پیدا کردن زندگی به چه معناست و دلالت بر چه امری دارد؟ چرا ما به دنبال ترقی زندگی هستیم؟  چرا به دنبال تغییر مدام سبک زندگی هستیم؟ آیا زندگی بهتری را میجوییم تا لذت بیشتری از آن ببریم؟ چه نقصی در این نحوهی زندگی میبینیم که تمایل به تغییر آن داریم؟ آیا امکانات و ابزارهای آن را ناکافی میدانیم و در زندگی پیشرفتهتر تکمیل این نقص را میجوییم؟ آیا ما زندگی پیشرفتهتر را میخواهیم چون در شکل فعلی زندگی، نیازهایمان بهخوبی تأمین نمیشود و امیدواریم که در زندگی پیشرفتهتر نیازهایمان پاسخ مناسب دریافت کند؟ آیا ترقیخواهی همان معنای بهبودخواهی را دارد؟ آیا اساساً ترقیخواهی غایتی پیش روی خود دارد؟

   وقتی طلب ترقی داریم، یعنی چه میخواهیم؟ یا اینکه چه چیزی را نمیخواهیم؟ ترقی یافتن را در به دست آوردن چه چیز و فارغ و منزه شدن از چه میدانیم؟ فارغ از اینکه ترقی یافتن را در چه ببینیم، مفروض عمومی این است که ترقی یافتن، معنای بهتر شدن و بهبود یافتن را به همراه دارد. آنچه ما میخواهیم باشیم، چیزی است بهتر از آنچه اکنون هستیم. یعنی پیشرفت برای به دست آوردن چیزی است که فاقد آنیم. به این معنا ترقی پیدا کردن یعنی بهتر شدن. پس طبق تلقی عمومی، ترقیخواهی ناظر به استمرا همین امر در زمان طولانیتری است؛ پس ترقیخواهی یعنی بیشتر بهتر شدن و همواره بهتر شدن.

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۶ دی ۹۳ ، ۰۰:۲۰
کانون طریق



اشاره

  "من به رغم احترامی که برای روشنفکران دینی قایل هستم و می دانم در کارنامه آنها چیزهای آموختنی به وفور وجود دارد، اما وقتی در اصل پروژه روشنفکری دینی تأمل می‌کنم، می‌بینم که روشنفکران دینی ما به واقع، مدرنیته را اصل گرفته‌اند و برای هر چیز مقبولی که در آن یافت می‌شود، مابه‌ازایی در قرآن و سنت هم پیدا کرده‌اند."


   گفت‌ وگوی حاضر بخشی از مصاحبه ایست که توسط رضا خجسته رحیمی و مریم شبانی با استاد مصطفی ملکیان صورت گرفته و در ضمیمه هفتگی روزنامه اعتماد ملی به تاریخ 21 دی‌ماه سال جاری ( 1387 ) منتشر شده است.

   روشنفکری دینی اصطلاحی است که هویت جمعی گروهی از اشخاص را مشخص می‌کند. شما چندی پیش در حسینه ی ارشاد گفته بودید که «دیگران من را یک روشنفکر دینی می‌دانند و لذا نقدهایی که بر روشنفکری دینی وارد می‌کنم چه‌بسا بر خودم هم وارد باشد.» اکنون می‌خواهیم قبل از همه‌چیز از شما بپرسیم که بتا توجه به تعریف شما از روی روشنفکری دینی و نقدهایی که بر این نحله دارید، آیا اصلاً خود را در مجموعه «روشنفکری دینی» تعریف می‌کنید؟
   اگر از روشنفکری دینی چیزی به ذهن شما متبادر شود که حاصل مواجهه و آشنایی و انس شما با روشنفکران دینی کشور ما باشد، نمی‌توان بنده را روشنفکر دینی دانست. روشنفکر دینی به کسانی اطلاق می‌شود که مفاهیم و نظریات و آموزه‌های دنیای مدرن را از دل کتاب و سنت متون دینی استخراج می‌کنند. به زبان صریح‌تر روشنفکران دینی ریشه «همه چیز خوب» را که در مدرنیته می‌بینند، در مجموعه متون مقدس پیدا می‌کنند و به جامعه نشان می‌دهند و آن را جزو اصل و ذات دین معرفی می‌کنند.

   از طرف دیگر هرچیزی را که در متون مقدس با «چیزهای خوب» مدرنیته ناسازگار می‌بینند جزء عرضیات و فرضیات دین معرفی می‌کنند و می‌گویند که این اصول جهانشمول و فراتر از زمان و مکان نیستند و جزو امور مقطعی و موضعی هستند. من به رغم احترامی که برای روشنفکران دینی قایل هستم و می‌دانم که در کارنامه آنها چیزهای آموختنی به وفور وجود دارد، اما وقتی در اصل پروژه روشنفکری دینی تأمل می‌کنم، می بینم که روشنفکران دینی ما به واقع، مدرنیته را اصل گرفته‌اند و برای هر چیز مقبولی که در آن یافت می‌شود ما به ازایی در قرآن و سنت هم پیدا کرده‌اند.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ دی ۹۳ ، ۲۳:۵۶
کانون طریق

چه کسی مهاجرت می کند و چرا؟


سجاد بیات

دانشجوی کارشناسی مهندسی برق دانشگاه شاهد

کارشناسی ارشد جامعه‌شناسی دانشگاه تهران


اشاره

خوشا به حالت ای روستایی» را که یادتان هست؟ هیچ‌یک از دانش‌آموزان و اولیا و مربیان منکر آن نبودند، اما هیچ‌کس مطابق آن عمل نکرد و نمی‌کند و نخواهد کرد؛ چرا؟ مشهور است که امکانات شهرها و کلان‌شهرها انسان‌ها را به شهر جذب می‌کند، البته شهری مثل تهران بهترین امکانات را برای هرکاری دارد، مثلاً یکی از مهم‌ترین موارد، امکانات پزشکی است اما آیا مردم برای امکانات پزشکی مشتاقند که در تهران زندگی کنند؟ البته امکانات مهم است، اما اگر امکانات تعیین‌کننده بود، شاید هوای سالم ضروری‌تر و تعیین‌کننده‌تر از سایر امکانات باشد. اگر امکانات نیز عامل اصلی مهاجرت نیست، پس راز مهاجرت‌ از روستا به شهرها و از شهرهای کوچک به کلان‌شهرها را باید در کجا جست‌وجو کرد؟


همانطور که از آمارهای سرشماری پیداست، مقصد 30 درصد مهاجران در کشور، تهران است و این شرایط تسلط و تقدم تک شهری (یا دو شهری) در شبکه‌ی ناهمگون و از هم گسیخته‌ی شهری جهان‌سوم را «مانوئل کاستل» به‌خوبی حالت «بزرگ‌سری» یا «ماکرو سفالی شهری» نام داده است که‌نشان‌دهنده‌ی رشد انگلی و خدماتی یک (یا دو شهر) و عقب‌ماندگی و ناتوانی سایر شهرهای کشور در پرتو فرآیند توسعه‌ی برون‌زاست.

 

75-1365

65-1355

85-1375

تهران

39. 63

تهران

28. 48

تهران

30. 13

اصفهان

8. 72

خوزستان

9. 47

خراسان رضوی

6. 40

فارس

6. 30

اصفهان

8. 08

اصفهان

6. 28

خراسان

5. 04

خراسان

5. 84

گیلان

4. 24

خوزستان

4. 35

مازندران

4. 46

مازندران

4. 16

 

 

 

 

 





چرا مردم مهاجرت می‌کنند؟

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۴ دی ۹۳ ، ۰۰:۴۰
کانون طریق

خارجی خریدن نه منحصر به تجارت؛ بلکه عارضهای بر کل حیات ماست

روح الله نادری

دبیر بخش هنر مجله سوره اندیشه



   به‌سبک جمله‌ی جنسیت در همه‌جا هست الا در خود عمل جنسی، می‌توان گفت: تجارت در همه‌جا هست الا در خود تجارت. اما باید کمی در «در همه‌جا» و «الا در خود» دقت کرد. انصافاً این معنی که تجارت در همه‌جا هست اغراق‌آمیز نیست. کافی است محاورات یومیه‌یمان را کمی مرور کنیم تا ببینیم که چقدر کاسبکارانه تکلم می‌کنیم، و پرواضح است که این ادبیات سودانگارانه حکایت از تفکری سودانگارانه می‌کند و بل عین آن تفکر است. اینکه تجارت «همه‌جایی» شده است و شهر یک فروشگاه و خریدگاه معظم است و ما کاسبان و مشتریان این بازاریم را با کمی تلاش می‌توان نشان داد، اما درک اینکه تجارتی در تجارت نیست چندان آسان نیست. اما حقیقتاً مسئله این نیست، بلکه مسئله آن است که با همه‌جایی‌شدن تجارت، دیگر تجارتی باقی نمی‌ماند.

بیمعنایی تجارت

   تجارت وقتی تجارت بود که بی‌طمع با هم سلام‌وعلیک می‌کردیم و مدام چرتکه نمی‌انداختیم که ما برای فلانی چه کرده‌ایم و او برای ما چه. شاید کسی تا اینجای کار نتیجه بگیرد که بررسی نظری خریدکردن و شرایط و امکان‌ها و مبادی و غایاتش کار عبثی است، چون تجارت معنای خود را از دست داده است. اگرچه تجارت از معنایش تهی شده است (و چه چیز از معنایش تهی نشده است؟) اما معنی این حرف این نیست که نسبت و ارتباط تجارت و سایر عرصه‌های حیات بالکل منحل شده است. این نسبت و ارتباط امری دیرپاتر از خود این امور است و همچنان امید است که تلاش برای درک ارتباط تجارت و سایر حوزه‌های زیست ما، ما را به درکی از کلیت حیاتمان نائل کند.

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۱ دی ۹۳ ، ۲۳:۳۳
کانون طریق

(بخش اول)

نگاهی به وضعیت کار و کارمند


ایمان صفرآبادی فراهانی

کارشناسی ارشد دانشگاه شاهد

مدیریت بازرگانی، بازاریابی بین المللی



   همه ما در زندگی کارمان به ادارات دولتی کشیده شده است. حتی در شرایطی که هیچ کار اداری هم نداشته باشیم باز هم در محیط دانشگاه با بروکراسی سرو کار داریم. همه ما بسیار شنیده‌ و دیده‌ایم که کارمندان در ادارات ما به خوبی کار نمی‌کنند. بارها شنیده‌ایم که ساعت کاری مفید در ادارات ما پایین است. همه ما این قبیل مسائل را لمس کرده‌ایم.

   سوال اینجاست که چرا وضع کارمندان ادارات ما اینگونه است؟ چرا هر کاری هر چند سهل و راحت زمانی که گذرش به جایی می‌رسد که کارمندان ادارات هستند سخت و دشوار می‌شود.

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۹ دی ۹۳ ، ۲۳:۱۰
کانون طریق

درباره کتاب و کتاب‌نخوانی و کمی هم تلویزیون


فردین آرش؛
دانشجوی کارشناسی ارشد
 جامعه شناسی دانشگاه شاهد



صفر. بیش از این خودمان را سر کار نگذاریم. میانگین سرانه مطالعه در جهان، حدود چهل و پنج دقیقه است و اگر خیلی خوش‌بین باشیم در کشور ما کمتر از بیست دقیقه است. چه این به مذاق برخی از جنابان مسئول خوش بیاید، چه نه. به قول رضا امیرخانی: « اگر هر ایرانی در سال 100 کتاب بخواند، با در نظر گرفتن 50 میلیون نفر جمعیت باسواد و تحصیل‌کرده و تعداد عناوین کتاب که سالانه 50 هزار عنوان کتاب است، تیراژ متوسط عدد بسیار بالایی، حدود 100 هزار نسخه می‌شود، در حالی که تیراژ متوسط ما تقریبا نزدیک به 3000 نسخه است.»  بجای اینکه صورت مسأله را پاک کنیم، بهتر است به فکر راه‌حل باشیم.

یک. هانس برگر در کتاب «در ستایش بی‌سوادی» دو نوع بی‌سوادی را از هم متمایز می‌کند. در بی‌سوادی نوع اول، فرد خواندن و نوشتن بلد نیست، مسئله‌ای که قبل‌تر رایج بوده و حالا دارد منسوخ می‌شود، اما بی‌سوادی نوع دوم که خاص جوامع جدید است و محصول کلیشه‌سازی‌های رسانه‌‌ها و مخصوصا تلویزیون، امری فراگیر شده است که همه به نوعی به آن مبتلاییم. غالب تصویرهای ذهنی ما ساخته رسانه‌هاست و رسانه‌ها همه همّ و غمّ‌شان این است که از کاه، کوه بسازند و بالعکس. واضح است که این بی‌سوادی از خواندن و نوشتن بلد نبودن، بسیار بدتر است، برای اینکه کسی که خواندن و نوشتن نمی‌داند از بی‌سوادی خودش آگاه است. او می‌داند که نمی‌تواند بخواند و بنویسد و بالتبع سوادش ناقص است. اما در بی‌سوادی جدید، که بودریار از آن تحت عنوان «فراواقعیت» یاد می‌کند، افراد گمان می‌کنند همه چیز را می‌دانند و حقیقت همان چیزی است که آنها فکر می‌کنند. زهی خیال باطل!

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۸ دی ۹۳ ، ۰۰:۱۸
کانون طریق

چگونگی مدیریت جامعه اسلامی

دکتر حسن بنیانیان



   یکی از زوایای ناشناخته دفاع مقدس، درس‌های مدیریتی نهفته در روابط‌ انسانی و فرایندهای مدیریتی این حادثه است که می‌تواند منبع خلق و تکمیل نظریه‌های جدید مدیریتی باشد.
   
برای شناخت این درس‌ها، علاوه بر داشتن تجربه مدیریتی در سازمان‌های پیچیده‌ای که باورها و اعتقادات انسان‌ها در کنار دانش و مهارت آنها نقش ایفا می‌کند، باید شناخت نسبی نیز از نظریه‌های علمی مدیریت وجود داشته باشد.

   توضیح فشرده‌ای که می‌توان در این نوشته محدود داد این است، که بسیاری  از مدیران اهل اندیشه و صاحب‌نظران عرصه مدیریت در جستجوی پاسخ این سئوال هستند، که چگونه می‌توان در جامعه اسلامی در مجموعه سازمان‌های دولتی و بخش خصوصی مدیریت کرد و انگیزه کار و تلاش سازنده را روز‌افزون نمود که حاصل کارکرد همه آنها، رشد توأمان اخلاق و معنویت در کنار سازندگی مادی جامعه باشد؟ به ترتیبی که تحقق اهداف فرهنگی مندرج در سند چشم‌‌انداز همزمان با اهداف اقتصادی و سیاسی جامعه تحقق یابد؟ علت طرح این سئوال این است که، وقتی نظریه‌های انگیزشی در مدیریت‌های سازمان‌های نوین، مورد مطالعه قرار گیرد. متوجه می‌شویم که تمامی نظریه‌ها، از نظریه‌های قدیمی‌تر، مانند نظریه مازلو که نیازهای موثر در نظام انگیزش افراد را در پنج گروه، نیازهای فیزیولوژیک، نیازهای ایمنی، نیاز‌‌های به اجتماعی، نیاز به احترام، نیاز به خودشکوفائی طبقه‌بندی کرده است، تا نظریه‌ها متاخر که عمدتاً پیرامون ایجاد تغییرات در نحوه انجام امور، مثل گوناگون کردن مهارت مشاغل، هویت‌دادن در طبقه خاص، اهمیت دادن به تکلیف، استقلال در کار، بازخوردگیری را مطرح کرده‌اند. همگی بر مبنای انسانی مادی تعریف شده که در تفکر لیبرالیسم غربی مورد پذیرش قرار گرفته است و اقدامات عملی آن بر این اساس نهفته است که در طول زندگی شاغل، نیازهای درونی فرد شناسائی و آنرا توسعه و تقویت نمایند، یعنی با روش‌های متنوعی، باید نیازهای مادی فرد را توسعه داد و با تامین بخشی از آن نیازها، انگیزه کار بیشتر را در او ایجاد کرد و یا با تقویت احساس نیاز فرد به احترام و یا مشهورشدن در جامعه، انگیزه کار و تلاش او را مضاعف نمود.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ دی ۹۳ ، ۰۰:۰۵
کانون طریق

یادداشتی از رضا داوری اردکانی

نگاهی جذاب به جریان روشنفکری در غرب و ایران




   من با لفظ روشنفکری دینی مشکل ندارم و معتقدم که صاحب‌نظران و متفکران حق دارند که اصطلاح بسازند. آن‌ها با زبان انس و رفاقتی دارند که حتی می‌توانند اصطلاحات را به معنای تازه به کار برند؛ اما در جایی که تفکر ضعیف است زبان و اصطلاح‌سازی هم دچار پریشانی و آشفتگی می‌شود. روشنفکری، روشنی فکر نیست، بلکه معنی اصطلاحی خاص دارد؛ اما وقتی این تعبیر در زبان ما به کار می‌رود شاید به ذهن‌ها متبادر شود که روشنفکر در مقابل تاریک‌اندیش است و آن را مدح تلقی کنند؛ ولی فکر، روشن و تاریک ندارد، پیداست که بعضی افکار پیچیده‌تر است و بعضی دیگر چندان پیچیده نیست. نمی‌دانم فکر روشن که دکارت طالبش بود و تا حدی هم حق داشت و نتایجش هم حاصل شده است چگونه وصف می‌شود؟ ولی می‌دانم که دکارت مطالب بسیار مبهم نیز در آثارش دارد. ما وقتی اصطلاح روشنفکر را به کار می‌بریم باید از معانی فکر و روشنی نظر برداریم؛ زیرا اگر به معنای اجزای این اصطلاح توجه کنیم، روشنفکری دیگر به دنیای تجدد متعلق نخواهد بود.

   ولی روشنفکری یک وضع فکری-سیاسی است که در اواخر قرن نوزدهم در اروپا به وجود آمده و از آنجا به جاهای دیگر رفته است. هیچ‌کس بوذرجمهر حکیم را به صفت روشنفکری نستوده است، به شیخ مفید و بیرونی و غزالی و بیهقی نیز صفت روشنفکر داده نشده است. روشنفکری در اروپا عمری در حدود 100 ساله دارد و در کشور ما نیز عمر آن قریب به 80 سال است. در تاریخ اروپا، قرن هیجدهم به دوره‌ی منورالفکری معروف است. در پایان قرن نوزدهم روشنفکری جای منورالفکری را می‌گیرد. روشنفکر در زبان ما ترجمه‌ی لفظ انتلکتوئل است، چنان‌که پیش از این هم گفته شد. این عنوان را امیل زولا و بعضی دیگر از نویسندگان فرانسه هنگامی که از یک افسر متهم به جاسوسی دفاع می‌کردند، به خود می‌دادند. توجه کنیم که اولین مصداق روشنفکری دفاع از متهمی بود که می‌گفتند مظلوم است.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ دی ۹۳ ، ۲۳:۵۸
کانون طریق