آیا نظام در مسیر انقلاب اسلامی حرکت میکند؟
بسیجی های زمان پیامبر هم کارشکنی کردند
بخشی از یادداشت حجت الاسلام سوزنچی
خدا در قرآن کریم به حضرت موسی (ع) میفرماید: «وَلَقَدْ أَرْسَلْنَا مُوسَى بِآیَاتِنَا أَنْ أَخْرِجْ قَوْمَکَ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ وَذَکِّرْهُمْ بِأَیَّامِ اللّهِ» ما موسی را با آیات خود فرستادیم تا دو کار انجام دهد. اول اینکه مردم را از ظلمات به سوی نور حرکت دهد؛ دوم اینکه دائماً ایام الله را به یاد آنها بیاورد. چرا ایام الله را باید در خاطرهها و ذهن انسانها جدی کرد. به خاطر اینکه ما یکی از مشکلاتمان این است که دینداریهامان خیلی دچار خلل میشود و از مشکلات راه خسته میشویم. لذا باید ایام الله را به ما یادآوری کنند. ایام الله چه ایامی است؟ ایامی است که حضور الهی، دست یاری الهی در جامعه کاملاً آشکار است. یعنی زمانی است که ما تجربه کردهایم که “اِن تَنصُرُوا اللهَ یَنصُرکُم و یثبت اقدامکم” ، اگر یاری کنید خدا را، خدا هم شما را یاری میکند و ثابت قدمتان میگرداند. ایام انقلاب ایامی بود که برخلاف تمام معادلات جهانی، یک حکومت بسیار مقتدر که ابرقدرتها حامی او بودند، با آن همه تبلیغی که علیه اسلام در این مملکت انجام داده بود، در مقابل یک جمعیتی که سلاحی جز سلاح ایمان نداشتند، شکست خورد و مقدمهای شد برای انقلابهای عالم.
در اینکه ایام بهمن مصداق ایام الله بود هیچ منصفی که از وضعیت اجتماعی ایران و جهان خبر داشته باشد، تردید نمیکند؛ اما مسألهای که امروز گاهی مطرح میشود این است که آیا ما همچنان در مسیر انقلابمان حرکت میکنیم. برخی با بیان مشکلاتی که در کشور وجود دارد، و با اشاره به افراد نابابی که گاه در مسئولیتهای نظام قرار میگیرند و ضربه میزنند، مسأله را این طور مطرح میکنند که آیا ما میخواستیم این طوری شود که اکنون هست؟ آیا ما انقلاب کردیم که وضع کشور این گونه شود؟ و القا میکنند که انقلاب از مسیر خود دور شده و در حال انحطاط است.
برای اینکه جواب صحیحی برای سوال فوق بیابیم ابتدا باید ببینیم که واقعاً در این انقلاب چه میخواستیم و آیا به سمت خواستمان حرکت میکنیم یا از آن دور میشویم؟
آنچه اجمالاً ما – یعنی تودههای مردمی که انقلاب کردند – میخواستیم، این بود که یک جمهوری اسلامی در این کشور برقرار شود؛ یعنی حکومتی که نقش مردم را جدی بگیرد و در مسیر اسلام حرکت کند. اگر یک انسان بیطرف، وضعیت کشور در این ۳۶ سال گذشته را بررسی کند، در اینکه نقشآفرینیِ مردم در این حکومت جدی بوده تردید نمیکند. بهترین شاهدش آمار مشارکت مردم در انتخاباتهای متعدد است که جزء بالاترین آمار مشارکت جهانی است. اما آنچه که امروزه بیشتر به عنوان شبهه مطرح میشود این است که آیا نظام واقعا در مسیر اسلام حرکت کرده است؟ آیا واقعا وضعیت ما به لحاظ اسلامی بهتر شده است یا بدتر؟ و هدف از این بحث، تحلیل این مسأله است.
قطعاً قضاوت دربارۀ اسلامی بودن یا نبودن جامعه باید با استناد به آیات قرآن کریم و سنت معصومین بهویژه سنت نبوی باشد؛ نه بر اساس سلیقههای شخصی و برداشتهای احساسی ما از اسلامیت؛ آن هم با نگاهی واقعبینانه؛ یعنی با ملاحظاتی که بخواهد آرمان اسلام را در متن واقعی جامعه بررسی کند. بدین منظور بهترین مبنای مقایسه این است که انقلاب خود را با معتبرترین انقلاب اسلامی عالم، و حکومت خود را با اسلامیترین حکومت اسلامی عالم مقایسه کنیم نه با تخیلات شخصی خود از انقلاب و حکومت اسلامی.
مهمترین انقلاب اسلامی عالم، انقلابی بود که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم انجام داد که به شکلگیریِ اولین حکومت اسلامی منجر شد. پیامبر (ص) و اصحابشان تا در مکه بودند حکومت نداشتند. وقتی هجرت کردند و به مدینه آمدند اولین حکومت اسلامی را تأسیس کردند، یعنی انقلاب به ثمر رسید. و این هجرت جزء ایامالله شد و برای اینکه دائماً مسلمانان به این ایامالله متذکر شوند، مبدأ تاریخ مسلمانان قرار گرفت. نکته مهم این است که وقتی این انقلاب که رخ داد، چه شد؟ آیا انقلاب پیامبر دچار انحراف شد؟ یعنی نعوذ بالله آیا پیامبر (ص) کارش هدر رفت؟ مخصوصاً در فضای ما شیعیان، بهویژه با توجه به آنچه بعد از پیامبر رخ داد، مسأله پیچیدهتر میشود. اما فعلاً محل بحث را زمان خود پیامبر قرار میدهم که بین شیعه و سنی در خصوص آن اختلاف نظری نیست. قطعاً ما، اعم از شیعه و سنی، حکومت پیامبر اکرم (ص) در مدینه را برترین نمونه یک حکومت اسلامی میدانیم و در مسیر اسلامی بودن، همه حکومتها را باید با آن بسنجیم.
هرکس که اندکی از تاریخ اسلام مطلع باشد میداند که حکومت پیامبر در مدینه یک حکومت بدون مشکل نبود. اگر مشکلات خاصی در حکومت پیامبر (ص)، که بالاترین نمونۀ حکومت اسلامی در جهان است، وجود داشته باشد، معلوم میشود که با استناد به این سنخ مشکلات نمیتوان در مسیر اسلام بودن یک حکومت را انکار کرد. به تعبیر دیگر، اگر بخواهیم آرمان خود را واقع بینانه تحلیل کنیم، آنگاه، ضمن اینکه از اصل آرمانمان دست برنمیداریم، در عین حال به اقتضای واقعبینی، انتظاری بیش از انتظار از حکومت پیامبر (ص) از حکومت خود نخواهیم داشت. پس قبل از اینکه در مسیر اسلام بودنِ حکومت فعلی را بخواهیم بررسی کنیم ابتدا خوب است به برخی مشکلات حکومت پیامبر (ص) اشاره کنیم، تا در گام بعد ببینیم علامت در مسیر اسلام بودن چیست و آیا نظام ما این ضابطه را دارد تا بگوییم در مسیر انقلاب مانده است یا خیر؟
در اینجا به دو مورد از مشکلاتی که آن زمان به طور جدی وجود داشت و امروزه هم برخی از مخالفان نظام به همین دو مشکل استناد میکنند اشاره میشود و سپس ضابطهها و علائم در مسیر بودن یا نبودن مطرح میشود.
تَعَرُّب بعد الهجره. در زمان پیامبر(ص) عدهای بودند که از انقلاب پیامبر، تحلیل ناصوابی داشتند و لذا به این جمعبندی رسیدند که این انقلاب به اهدافش نرسیده و لذا از آن جدا شدند. این جدا شدن، در ادبیات دینی به «تعرب بعد الهجره» معروف شد که در اسلام یکی از گناهان کبیره شمرده میشود و اغلب مفسران آیه ۱۴۹ سوره آل عمران (یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوَاْ إِن تُطِیعُواْ الَّذِینَ کَفَرُواْ یَرُدُّوکُمْ عَلَى أَعْقَابِکُمْ فَتَنقَلِبُواْ خَاسِرِینَ. (ترجمه: ای کسانی که ایمان آوردهاید اگر از کافران اطاعت کنید شما را به گذشتهتان برمیگردانند در حالی که ضرر خواهید کرد) را ناظر به همین گناه کبیره میدانند. داستان از این قرار است که برخی از مسلمانها از سختیهای زندگی در جامعۀ دینی خسته شدند و به این جمعبندی رسیدند که اگر به شهر مکه یا بادیههای اطراف برگردند برایشان راحتتر است. دشمنان دائماً مسلمانان را در محاصره و تحریم قرار میدادند و جنگهای فراوانی را بر مسلمانان تحمیل میکردند. عدهای در چنین شرایطی انتظار این را داشتند که پیامبر به خاطر رفاه و راحتی مردم از اهداف خود دست بردارد. همان انتظاری که کافران قبلاً از پیامبر داشتند. تعبیر قرآن کریم دربارۀ این انتظارات نابجا از پیامبر این است که: «وَدُّوا لَوْ تُدْهِنُ فَیُدْهِنُونَ» (سوره ن-القلم-، آیه ۹). تعبیر مداهنه در عربی به معنای «روغنمالی» است. به لحاظ اصطلاحی شبیه تعبیر عامیانه «ماستمالی» در زبان فارسی است. به تعبیر عامیانه، ترجمه آیه این میشود آنها آرزو دارند که تو ماستمالی کنی تا آنها هم ماستمالی کنند. در جای دیگر قرآن کریم برای اینکه خیال این گونه مسلمانان سستایمان راحت شود، در همان اولین سورهای که در مدینه نازل شد، فرمود: «وَلَن تَرْضَى عَنکَ الْیَهُودُ وَلاَ النَّصَارَى حَتَّى تَتَّبِعَ مِلَّتَهُمْ. بقره/۱۲۰: هرگز یهودیان و مسیحیان [ی که با شما دشمنی دارند] از تو راضی نخواهند شد مگراینکه [از دینتان دست بردارید] و از آیین آنها تبعیت کنی.» پس گاه مشکلات عادی زندگی در جامعه دینی و حکومت دینی به قدری است که حتی عدهای حکومت پیامبر (ص) را نامطلوب ارزیابی میکنند؛ و قرآن این عده را تخطئه میکند و تحلیل آنها را ناصواب میداند. البته عدهای هم بودند که عملا فرار نکردند اما در دل خود این میل را داشتند و هنگام بروز سختی آرزو میکردند که ای کاش ما هم فرار کرده بودیم که قرآن کریم این گونه از آنها یاد کرده است: « یَحْسَبُونَ الْأَحْزابَ لَمْ یَذْهَبُوا وَ إِنْ یَأْتِ الْأَحْزابُ یَوَدُّوا لَوْ أَنَّهُمْ بادُونَ فِی الْأَعْرابِ یَسْئَلُونَ عَنْ أَنْبائِکُم. (سوره احزاب، آیه ۲۰) (ترجمه: گمان میکنند که احزاب [ که برای جنگ آمده بودن] هنوز برنگشتهاند و اگر احزاب دشمن بیایند آرزو میکنند که ای کاش در میان بادیهنشینان بودند و از دور خبر شما را جویا میشدند.) اینها گروهی دیگر، یعنی همان منافقاناند، که در بند بعدی به سراغ آنها میرویم.
منافقان. مورد دوم از مورد اول به مراتب پیچیدهتر و تحلیلش دشوارتر است؛ و آن پیدایش گروهی در جامعه اسلامی هستند به نام منافقین. نفاق غیر از ریا است. ریا یک گناه فردی و مربوط به حوزه اعمال فرد است؛ اما نفاق اولاً یک گناه اعتقادی و ثانیاً و مهمتر اینکه یک گناه تشکیلاتی است. منافق فقط یک آدم دورو نیست، بلکه کسی است که به لحاظ ایمانی، ایمان عمیق ندارد ولی در جامعه دینی تشکیلات و حزب راهاندازی میکند (چنانکه خداوند از منافقان با تعبیر «حزب الشیطان» که نشاندهندۀ روابط تشکیلاتی آنهاست یاد میکند؛ سوره مجادله، آیه ۱۹) و حتی در ردههای بالای حکومتی هم وارد میشود. این مهم است که حتی در جامعه و حکومتی که پیامبر رئیس این حکومت است، ممکن است افرادی پیدا شوند که در ردههای حکومتی نفوذ و یارگیری کنند؛ به نحوی که مسلمانان عادی و حتی بسیجیهای جامعه پیامبر از آنها حرفشنوی داشته باشند. اگر این مطلب در قرآن کریم نیامده بود باور کردنش بسیار سخت بود. آیا میشود رئیس حکومتی پیامبر باشد، اما منافقین در آن حکومت قدرت و نفوذ بالا داشته باشند؟ آن هم در بسیجیهای آن حکومت؟ متأسفانه بله.
ما اول بار اصطلاح بسیجی را برای کسانی به کار بردیم که داوطلبانه برای جنگ با دشمنان عازم جبهه بودند. در زمان پیامبر اکرم (ص) هم جنگهای متعددی رخ داد و در یکی از اولین جنگها (یعنی جنگ احد) منافقان از میان بسیجیهای زمان پیامبر یارگیری کردند! در جنگ احد پیامبر و اصحابشان که برای جنگ حرکت کردند حدود نهصد نفر بودند. عبداله ابن ابی که بعدها به رئیس منافقین معروف شد، با حرفهایی که زد حدود سیصد نفر از اینهایی که برای جهاد از مدینه خارج شده بودند را برگرداند؛ و ای کاش که فقط برمیگرداند؛ بلکه در مسیر برگشت تعابیری درباره پیامبر (ص) به کار برد که آدم تعجب میکند. قرآن کریم سخن وی را چنین نقل کرده است: «یَقُولُونَ لَئِن رَّجَعْنَا إِلَى الْمَدِینَهِ لَیُخْرِجَنَّ الْأَعَزُّ مِنْهَا الْأَذَلَّ وَلِلَّهِ الْعِزَّهُ وَلِرَسُولِهِ وَلِلْمُؤْمِنِینَ وَلَکِنَّ الْمُنَافِقِینَ لَا یَعْلَمُونَ (سوره منافقون، آیه ۸) (ترجمه: میگویند اگر به مدینه برگردیم کسی که عزیزتر است [منظور خودش است] کسی را که ذلیلتر است [منظورش پیامبر (ص) بوده] بیرون خواهد کرد. در حالی که عزت از آنِ خدا و رسول و مومنین است در حالی که منافقان نمیدانند.) ببینید قدرت این آدم در جامعه تحت حکومت پیامبر (ص) چقدر بالا بود. عدهای از بسیجیها را از لشکر پیامبر جدا میکند و در میان آنها سخنرانی میکند و میگوید من که عزیزترم پیامبر را که ذلیلتر است از شهر بیرون میکنم. و قرآن درجای دیگر به اینکه عدهای از مؤمنانی که برای جهاد آمدهاند از این منافقان حرفشنوی دارند چنین تعبیر میکند: «و فیکُمْ سَمَّاعُونَ لَهُم. سوره توبه، آیه ۴۷)
برای اینکه دشواری مساله بیشتر معلوم شود پاسخ این دو سؤال را کنار هم بگذارید:
منافق بدتر است یا کافر؟ قرآن کریم صریحا میفرماید منافقین از همه بدترند. «إِنَّ الْمُنَافِقِینَ فِی الدَّرْکِ الأَسْفَلِ مِنَ النَّارِ وَلَن تَجِدَ لَهُمْ نَصِیراً نساء/۱۴۵
منافق در چه جامعهای پیدا میشود؟ در جامعه کفر یا در جامعه ایمانی؟ معلوم است: در جامعه ایمانی.
نتیجه: اگر حکومت دینی و جامعه دینی تشکیل دهید، آنگاه افرادی هم در این جامعه پیدا خواهند شد که از کافر بدترند!